سلامی دوباره
خب راستش از وقتی که اومدم رشت یعنی از آخر شهریور تا الان که یه هفته از آذر میگذره ..تازه یه کم جا افتادم ..دست و دلم به نوشتن نمی رفت ..پشیمون بودم که چرا یک سال دیگه نخوندم و پشت کنکور نموندم..الان اما بهتر شدم ..از خود دانشگاه خیلی دل خوشی ندارم..یعنی درس ها از سختیشون بگذریم چون کلی چیز جدید یاد گرفتم ،برام حتی لذت بخش هستند..اما چیزی که آزارم میده راستش همکلاسی های مسخره ای هستند که من اصلا فازشون رو نمیفهمم..برن ب درک همشون..دلم برای روانپزشک و روانشناسم خیلی تنگ شده ..کلیییییی کار عقب افتاده دارم که هنوز انجام ندادم ..این خیلی بهم استرس میده ..سر کلاسا برای اینکه محتاج کسی نباشم همه درسا رو وویس گرفتم ..و البته که کلی وویس ننوشته دارم..به علاوه چندین سمینار و ارائه که تا بیست و شش آذر بیشتر وقت ندارم انجامشون بدم..بعدش امتحانام شروع میشه تصمیم دارم به جای همه تلاش نکردن هام واسه کنکور این زمان مونده رو سخخختتتت مار کنم تا بتونم اون نتیجه ای رو که میخوام بگیرم..نمیدونم میشه یا نه...
من تلاشم رو میکنم قول میدم به خودم....
- ۹۸/۰۹/۰۷