روز نوشت های یک دو قطبی

اینجا بلند فکر میکنم ..من یک رها شده هستم و حالا خاطراتم رو در مسیر پروازم اینجا به یادگار ثبت میکنم🌱

اینجا بلند فکر میکنم ..من یک رها شده هستم و حالا خاطراتم رو در مسیر پروازم اینجا به یادگار ثبت میکنم🌱

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

حاشیه

الان که مینویسم غرق در آرامش و سکوت نیمه شب پاییزی هستم..از این که اینجام خیلی خوشحالم..احساس امنیت کامل دارم..میدونی ارائه هام تموم شده و من الان دومین شبی هست که بیدار موندم تا بازم هر چه قدر شد درس بخونم برای امتحاناتم..چیزی که آزارم میده حرف سین یکی از همکلاسی های آنتیکم در رابطه با کلاس جبرانی بیوانفورماتیکه که میگه تقصیر توئه رفتی گفتی بلیط داری..نمیخواستی نمیومدی!بعد با یه لحن خیلی بد..من این همه بهش مهربونی کردم اینم شد جوابش..حالا نمیدونم چرا استاد انداخت هشت دی بعد امتحان؟؟؟من که کنسل نکردم با خودم گفتم نمیرم ..اما نمیفهمم چرا دختره به من میگه تقصیر توئه!!!اون یکی هم که تو گروه زد بعد امتحان هشت دی کلاسه و همه هستن و کسی مجبور نیست بلیط کنسل کنه!همش با تیکه حرف میزنن ..اصلا برن به درررررک همشون ..واقعا دارم تحملشون می کنم..من اهداف خیلی خیلی بزرگ‌تری دارم..دلم نمیخواد وقتم با فکر کردن به این احمقا هدر بره ..امشب داشت باورم می‌شد من کاری کردم!امیدوارم انرژی های منفیشون ازم دور باشه و به خودشون برگرده ..

پیش به سوی تهران

خب سوار اتوبوس شدم و منتظرم که راه بیفته ..از طرفی برای این و هفته ی کوفتی اونقدررر استرس دارم که میترسم همین استرس کار دستم بده..اما از یه طرف دیگه خوشحالم که دارم بر میگردم به اتاقم ..پیش خواهرم و کتابام..احتمالن برم کتابخونه ..ولی الان که تو اتوبوس نشستم حس خیلی خوبی دارم ..این سفر های شبانه رو دوست دارم ..پر از سکوت ..پر از رمز و راز.اینا اولین تجربه های من از تنها سفر کردن هستند...امیدوارم فقط این دو هفته فرجه ها و امتحاناتم تا بیست و سه دی به خیر بگذره..اون موقع ست که تازه یه نفس راحت میکشم🙌🏻😁

بالاخره تموم شد

خب بالاخره کلاسای این ترم تموم شد ..کنفرانسم بد نبود ولی عالی هم نبود..اما اصلا برام مهم نیست ..چون همین که شرش کم شد و رفت کنار برام کافیه!

اما خیلی دوس داشتم جای اون دختر یاسوجیه بودم که استاد بهش گفت عالی بود لذت بردم!به هرحال گذشت..ولش کن ..من قبلا هم گفتم آمادگی زیادی نداشتم ..تازه شبش خوابم برد ..ساعت سه از خواب پریدم ..تفسیر مقاله ی روش های بیوشیمی فیزیک رو نوشتم...بعد تا شش طول کشید بعد اونم خوابم برد تا هفت و سی و پنج!!!نمیدونم دیگه چطوری خودمو رسوندم یونی!!از دانشگاه به خاطر همکلاسیام خوشم نمیاد ..با اینکه خیلی قشنگ و دلبره..اما تو این سه ماهی که گذشت برام پر از استرس و حس های بد بود..رفتارای مزخرف همکلاسیام..من با بچه های ورودی سال قبل دوست شده بودم چون ورودی های خودم خیلی آزار دهنده بودن ..یه جورابی فقط تحملشون می کردم..اما امشب راهی تهرانم..ساعات دوازده شب..حرکتم هست..فکر کنم پنج و شیش صبح برسم..دو هفته خیلی سخت رو پیش رو دارم..باید سخت کار کنم ..شایدم بعدش رفتم انصراف دادم!!!والا اینقدددر استرس که چی آخه..امروز یکی از اساتید بهم گفت چرا انقدر استرس ؟؟ریلکس باش!من تکلیف میدم شما برین تحقیق کنین نه اینکه استرس الکی بگیرین!!خلاصه که خیلی میترسم از امتحانام..یک کلمه هم نخوندم ..حتی یک کلمه...باید سخت کار کنم ..که حداقل همه رو پاس کنم..

در راه رشت

نمیدونم چرا هر چی دیروز نوشتم پاک شده!!؟؟

‌توی اتوبوس نشستم ودارم مقاله ی اسپکتروسکوپی میخونم بلکه تا برسم خونه برم تحلیلشو بنویسم ..این هفته خیلی استرسم کنترل شده تر بود ..شاید به خاطر خوردن دوباره دارو ها ..نمیدونم ..من فقط میخوام این دوره مزخرف امتحانا تموم بشه..خواهرم حالش زودتر خوب بشه ..دوباره همه چیز رو روال خودش بیفته...

برای سمینار بیوانفورماتیک خیلی سطحی آماده ام و آرزو میکنم ضایع نشم همین ...

سلامی دوباره

خب راستش از وقتی که اومدم رشت یعنی از آخر شهریور تا الان که یه هفته از آذر میگذره ..تازه یه کم جا افتادم ..دست و دلم به نوشتن نمی رفت ..پشیمون بودم که چرا یک سال دیگه نخوندم و پشت کنکور نموندم..الان اما بهتر شدم ..از خود دانشگاه خیلی دل خوشی ندارم..یعنی درس ها از سختیشون بگذریم چون کلی چیز جدید یاد گرفتم ،برام حتی لذت بخش هستند..اما چیزی که آزارم میده راستش همکلاسی های مسخره ای هستند که من اصلا فازشون رو نمیفهمم..برن ب درک همشون..دلم برای روانپزشک و روانشناسم خیلی تنگ شده ..کلیییییی کار عقب افتاده دارم که هنوز انجام ندادم ..این خیلی بهم استرس میده ..سر کلاسا برای اینکه محتاج کسی نباشم همه درسا رو وویس گرفتم ..و البته که کلی وویس ننوشته دارم..به علاوه چندین سمینار و ارائه که تا بیست و شش آذر بیشتر وقت ندارم انجامشون بدم..بعدش امتحانام شروع میشه blushتصمیم دارم به جای همه تلاش نکردن هام واسه کنکور این زمان مونده رو سخخختتتت مار کنم تا بتونم اون نتیجه ای رو که میخوام بگیرم..نمیدونم میشه یا نه...

من تلاشم رو میکنم قول میدم به خودم....