الان که مینویسم غرق در آرامش و سکوت نیمه شب پاییزی هستم..از این که اینجام خیلی خوشحالم..احساس امنیت کامل دارم..میدونی ارائه هام تموم شده و من الان دومین شبی هست که بیدار موندم تا بازم هر چه قدر شد درس بخونم برای امتحاناتم..چیزی که آزارم میده حرف سین یکی از همکلاسی های آنتیکم در رابطه با کلاس جبرانی بیوانفورماتیکه که میگه تقصیر توئه رفتی گفتی بلیط داری..نمیخواستی نمیومدی!بعد با یه لحن خیلی بد..من این همه بهش مهربونی کردم اینم شد جوابش..حالا نمیدونم چرا استاد انداخت هشت دی بعد امتحان؟؟؟من که کنسل نکردم با خودم گفتم نمیرم ..اما نمیفهمم چرا دختره به من میگه تقصیر توئه!!!اون یکی هم که تو گروه زد بعد امتحان هشت دی کلاسه و همه هستن و کسی مجبور نیست بلیط کنسل کنه!همش با تیکه حرف میزنن ..اصلا برن به درررررک همشون ..واقعا دارم تحملشون می کنم..من اهداف خیلی خیلی بزرگتری دارم..دلم نمیخواد وقتم با فکر کردن به این احمقا هدر بره ..امشب داشت باورم میشد من کاری کردم!امیدوارم انرژی های منفیشون ازم دور باشه و به خودشون برگرده ..